روزانه های پرنیا جون
سلام عزیز دردونه من اگه بدونی چقدر الان برات نوشته بودم همش پرید دلم می خواد این لب تابوا ز پنجره پرت کنم بیرون خوشکل من تو الان خوابیدی من با خیال راحت برات یه بار دیگه می نویسم کارات شده هر روز گوشی منو بر میداری ،قفل شو باز می کنی به بابایی زنگ میزنی ویک عالمه واسش دلبری می کنی،بابایی باور نمی شد خودت همه این کارها رو می کنی،راتش یه جاهایی میری توی گوشیم که من پدرم در میاد برش گردونم به روز اول،هر وقت دعوات می کنم میگی گوشیتو بده به بابایی زنگ بزنم واز من پیشش شکایت می کنی عاشق پارک رفتنی بهم میگی منو پارک میبری وقتی می گم نه میگی باهات قهر می شما وقتی هم بله می گم،میگی میدونی چقدر دوست دارم،من که میمیرم واسه این ناز وادات تو...
نویسنده :
مامان جون
10:14